صفویه کارهای خوب و بد فراوانی انجام داد اما کاری که نمی توان بر صفوی ها
بخشید انحرافی بود که در مفهوم تبری ایجاد کردند. شیعه که در این دوره از
حالت اپوزیسیون به یک پوزیسیون سیاسی وارد شد متوجه شد که تبری در معنای
قدیم آن یعنی برائت از هر ظلم و جور و ایستادن و سر به ناآرامی گذاشتن در
برابر هر نااهل، دیگر پاسخگوی شرایط حاضر نیست و مصالح نظام اقتضا میکند که
سکوت کنیم. برای همین تبری تقلیل پیدا کرد به فحش و بد و بیراه به یکی دو
نفر تاریخی که استخوانهایشان هم پوسیده است.
ما هم به عنوان فرزندان
خلف آنها علاوه بر آن که همین خط را ادامه دادیم انحراف دیگری را هم در بحث
تولی به وجود آوردم. تولی بر هر که در برابر ظلم بایستد را به محبت نیم
بند و مصنوعی در مورد کسانی که تنها معتقد به عدم تکتف و قایل به جهر در
صلاه هستند خلاصه کردیم. البته همین محبت مصنوعی الان با نفحات نحس حضرات
ملی گرایان کور در حال زایل شدن است.
همین مساله در موضوع مهدویت نیز شمول و جریان دارد.
دیروز عملا بن علی ییلدیریم به عنوان دبیرکل حزب عدالت و توسعه انتخاب شد و تشکیل دولت نیز بر عهده او قرار خواهد گرفت.
اگرچه الان که دارم این پست را میگذارم مجلس ترکیه در آستانه رای گیری در
مورد یکی از پرحاشیه ترین طرح های سیاسی چند سال اخیر است که در صورت تصویب
آن مصونیت سیاسی تعداد قابل توجهی از نمایندگان لغو خواهد شد و اگر تصویب
نشود باز هم اصطکاکات سیاسی و رودررویی سنگین بین احزاب ادامه خواهد داشت
اما باید ادعا کنیم که دیگر دوره مباحث سیاسی در ترکیه تمام شده است و موج
جدیدی از نهضت خدمات رسانی به مردم و خصوصا محرومین تا چند هفته دیگر آغاز
خواهد شد.
بسیاری از افراد انتخاب ییلیدیرم را در پس زمینه سیاسی مورد
توجه قرار میدهند و سعی میکنند نزدیکی قریب به دو دهه ای ییلدیریم به
اردوغان را مورد توجه قراردهند اما وقتی از سابقه کاری ییلیدیرم و فعالیت
هایی که تا کنون انجام داده است مطلع باشیم متوجه خواهیم شد که بر سر کار
آوردن او در این مقطع زمانی و سپردن سکان کشور به او نشان از برنامه های
خاص اردوغان برای ترکیه دارد.
ییلدیریم سالها در عرصه راه و شهرسازی و
ترابری فعالیت کرده است. او بیش از 18 هزار کیلومتر جاده، 30 فرودگاه، دهها
پل و تونل بزرگ که همگی جز طرح های ملی و ماندگار در تاریخ ترکیه است را
در کارنامه خود دارد.
یادداشتم در ماهنامه بهمن آذربایجان، شماره چهارم (دی ماه)
....
غرب مسیحی مدتهاست که در مواجهه با اسلام از شیوهی ایجاد سد عاطفی برای
ناتوانی ذهن مخاطبان از شناخت حقیقت و کشف امر واقع استفاده میکند. این
شیوه چه در ارتباط جهان اسلام با مخاطبان غیرمسلمان خود و چه در نوع ارتباط
اعضای درون امت اسلامی امکان درک بدون پیشداوری از انسانهای پیرامونی را
برای افراد از بین برده است. جدیتر شدن چنین وضعیتی منتج به امتناع امکان
گفتگوی ابنای بشری شد. عدم ارتباط صحیح بین افراد بهحکم قانونِ «الناس
اعداء ما جهلوا» منجر به هراسهای وهمی از یکدیگر میشود که در نتیجه آن
امیدها به یاس، یاسها به ترس و نهایتاً ترسهای قلبی به رودررویی انسانها
برای حذف علت ترس منجر میشود. در نتیجهی چنین فرایندی است که ما شاهد
وقوع جنگها و درگیریهایی هستیم که شاید اگر شلیککنندگان دو سنگر
میتوانستند با سکوت تفنگها، با یکدیگر صحبت کنند هیچگاه راضی به کشتن هم
نمیشدند. این فرآیند فرآیندی است که چه در جهان اسلام و چه در رابطهی
میان جهان اسلام و مردم اروپا اتفاق افتاده است.
در این میان واقعیتی
وحشتناک در جهان وجود دارد و آنهم «خود استثنا انگاری اروپایی» است.
وضعیتی که نتیجهی طبیعیِ مترادف دانستن «اروپایی بودن» با «مدرن بودن» و
آن نیز با «متمدن بودن» است. درنتیجهی چنین فهمی، غیراروپایی، غیر مدرن و
درنتیجه «وحشی» است و کشتن یا مردن او چندان اهمیتی ندارد. آنچه مهم است
تمدن جهانی است که آنهم در دست منِ اروپایی است. این وضعیت به طبیعی شدن و
عادی نگری به جنایت در قبال غیراروپاییان ختم شد. بهطوریکه اگر امروز در
پاریس حادثهای تروریستی اتفاق میافتد تمام جهان باید برای آن متألم و
متأسف باشد اما اگر حادثهای دهها برابر مولم تر از آن در آسیا برای چندین
سال اتفاق بیفتد چندان اهمیتی ندارد! یا اگر چنین توحشی را گروهی مانند
داعش که لفظ اسلام را یدک میکشد انجام دهد نشانهای بر صدق ادعای توحش این
بربرها است اما اگر دقیقاً همین اعمال توسط یک بریتانیایی در هند، یک
ایتالیایی در لیبی، یک فرانسوی در تونس و الجزایر، یک اسپانیایی در آمریکای
جنوبی یا یک انگلیسی در آمریکای شمالی اتفاق بیفتد، دلالت ویژهای بر هیچ
عمل شنیعی نمیکند و اتفاقاً شاید حکایت از جانفشانی و قهرمانی شبانهروزی
برای حاکم شدن تمدن بر جهان قلمداد گردد.
*
یادداشتم در سایت اخوت.
...
یادداشتم در مورد مساله نقد تاریخ نگاری جمهوری آذربایجان که در شماره دوم ماهنامه صبح تبریز منتشر شد.
...
اگرچه دوره اشغال و تصرف اراضی یک کشور و دوره پیش از آن در حیطه کاری سیاست مداران و نظامیان است اما حفظ و پایداری این تصرفات یعنی دوره پس از جنگ-اگر اتفاق بیافتد- دوره انجام وظیفه مورخان و نخبگان است. چراکه نسل های پس از نسل جنگ زده تنها راه ارتباطی شان با گذشته خود همین کتاب هایی است که به قلم نویسندگان و مورخان تولید می شود. بنابراین هر کشوری که توان بیشتری برای تولید تاریخ و ایجاد مبانی نظری اشغال اراضی کشوری دیگر را داشته باشد در حفظ تصرفات خود تواناتر نیز خواهد بود.
جمهوری آذربایجان و سایر سرزمین های قفقاز نیز از این قاعده مستثنی نبوده اند. این اراضی با وجود اینکه در گذر تاریخ همواره تحت حکومت ایران بوده اند در یک دوره تاریخی که ایران از ضعف شدید در تمام قسمت های حکومتی زجر می کشید توسط همسایه شمالی ایران تصرف شدند و طی دو معاهده که خوشبختانه متن آنها و نیز سیر فرآیند سیاسی نوشته شدن آنها با میزان قابل توجهی از جزئیاتش ذکر شده است از سرزمین های مادری خویش بریده شده و به واحد سیاسی جدیدی الحاق شدند. حفظ این اراضی با توجه به اهمیت جغرافیایی – سیاسی ای که برای حکومت روس داشت ، با وجود تغییرات عمیقی که در هیئآت حاکمه حکومت روس اتفاق افتاد اما همواره مد نظر حکومت مرکزی بوده اند و هیچ کدام از این حکومت ها راضی به از دست دادن این مناطق و حتی تضعیف حضور در این مناطق نشده اند .
این یادداشت در شماره دوم ماهنامه بهمن آذربایجان منتشر شد و مورد توجه دوستان و مخاطبان قرار گرفت.
....
ماه گذشته ترکیه شاهد برگزاری یکی از تاریخی ترین انتخابات های مجلس خود بود. نتیجه این انتخابات دو صفحه کاملا متفاوت را در برابر تاریخ سیاسی ترکیه می گشود. اگر در این انتخابات حزب عدالت و توسعه می توانست اکثریت نصف به اضافه یک نفر را کسب کند در این صورت برای یک دوره دیگر یکه تاز میدان سیاست ترکیه می شد و مطالبات سیاسی خود را که نتیجه ای جز تحولات بسیار عمیق سیاسی در ترکیه در پی نداشت را محقق می کرد و در غیر این صورت اولا حزب باید اعتراف به یک شکست می کرد و تن به تشکیل دولتی ائتلافی یا انتخابات زودهنگام و یا دولتی اقلیتی می داد. – اکنون که این مطلب نوشته می شود مذاکرات تشکیل دولت ائتلافی در حال انجام است.-
انتخابات برگزار شد و حزب عدالت و توسعه با وجود آن که باز هم تعداد بالایی از کرسی های مجلس را به دست آورد اما در عین حال شکست خورده انتخابات نیز محسوب شد و مسئولان رده بالای حزبی مجبور شدند تا جمله «پیام ملت را دریافت کردیم» را بر زبان بیاوردند.
این انتخابات و احتمالات پیش رو و نیز تاثیراتی که این احتمالات می تواند بر شرایط ترکیه و منطقه داشته باشد چنان هیاهوی رسانه ای را در پی داشت که خبری بسیار مهم در این میان گم شد و آن هم تحلیل حزب عدالت و تسعه از علت شکست خود بود!
پس از معلوم شدن نتایج و «شنیده شدن پیام ملت» شورای مرکزی حزب به تشکیلات های حزبی ذی ربط دستور داد تا تحلیل های لازم در مورد علل افت محبوبیت این حزب در انتخابات اخیر را تشریح کنند. ما به عنوان یک مخاطب خارجی قطعا مسئله سیاست های اشتباه این حزب در قبال سوریه را اولین علت خواهیم دانست و یا اگر کمی با مسائل داخلی ترکیه آشنایی داشته باشیم فساد اقتصادی و اداری حاصل از 12 سال حکومت یک تنه این حزب را عنوان خواهیم کرد. اما در گزارشی که به شورای مرکزی حزب ارائه شده بود اگر چه می شد این دو عنوان را نیز دید اما اصلی ترین علت شکست «عدم توجه به مسائل و نیازهای روزمره مردم و غفلت از پروژه های محلی و بومی برای رفع مشکلات مردم» عنوان شده بود. یکی از دیگر از علت ها نیز «عدم تفهیم دقیق برنامه هایی که در ذهن رهبران حزب بود به مردم» بیان شده بود.
از آن جایی که نگاه غالب در کشور ما به ترکیه بر اساس تاثیراتی است که رسانه های مادر جهان ارائه میدهند به صورت طبیعی این خبر از دید مخاطب ایرانی و حتی تحلیل گران ایرانی کنار ماند، در حالی که برای همه جریان های سیاسی و اجتماعی در داخل کشور می توانست درس و عبرتی بزرگ تلقی شود.
برای فهم عمق پیامی که حزب عدالت و توسعه از این انتخابات دریافت کرده است بهتر است اگرچه به اندازه چند سطر با سابقه این حزب آشنا شویم:
این مقاله ابتدا در ماهنامه «صبح تبریز» منتشر شد و سپس در خبرگزاری تسنیم هم منتشر شد. در این مقاله به معرفی کتابی مهم در مورد تاریخ مشروطه پرداخته ام.
....
"بازی بزرگ" اصطلاحی است که به رقابت استعماری انگلیس و روسیه بر سر ایران در آغاز قرن بیستم اطلاق می شود. این بازی از دوره ای که پطر کبیر و در دوره پس از او ملکه کاترین دست به کشور گشایی به سوی همسایه جنوبی خود آغاز کردند و از سوی دیگر انگلیس برای در امان ماندن از چنگال و شهوت خرس شمالی از همسایه شمالی هندوستان به عنوان سنگر استفاده کرد آغاز شده بود اما در اوایل قرن بیستم متعین و غیرقابل چشم پوشی شد. در این میان ایران تبدیل به کشوری شد که اگر توانمند و صاحب جلال بود از دو سو می توانست بهره بردار باشد و اگر ضعیف و صاحب ملال چیزی جز توانفرسایی و نابودی برای ایران وجود نداشت. به این ترتیب هر دو طرف آغاز به دخالت در امور سیاسی ایران کردند به طوری که دیگر با آغاز رسمی بازی بزرگ ورق سیاست ایران در دست یکی از این قماربازان بود و این بازی جز با مرگ یکی از طرفین پایان نپذیرفت.
به این ترتیب اگر ادعا کنیم که فهم تاریخ ایران جز با مطالعه و مداقه در اسناد دو طرف و جز با فهم منطق حاکم بر رفتارهای طرفین نمی تواند فرا دست آید ادعای گزافه ای نکرده ایم. چرا که منطق طرفین بازی و رفتارهای آنان به شدت وضعیت صحنه سیاست، اجتماع، اقتصاد و خلاصه تمام شئون میدان بازی را که ایران نازنین بود مشخص می کرد.
با توجه به آز و دلسپردگی و سرسپردگی ای که در اصحاب قلم و دیوان ایران از همان آغازین دوره های مراودات ایران و اروپا نسبت به اروپای غربی که می توان آن را به اجمال مرض لندن زدگی در تاریخ ایران نامید وجود داشته است آرشیوها، نوشتجات، تحلیل ها و نوع نگاه سیاستمداران، نویسندگان و صاحب فکران اروپای غربی همواره مد نظر قرار گرفته و تا حد قابل توجهی مورد مطالعه واقع شده است. اما در مورد بازیگر دیگر بازی بزرگ مساله کاملا متفاوت و یا بالعکس بوده است. هیچ گاه توجهی جدی نسبت به آرشیوها، اسناد و حتی کتابها و پژوهش های مرتبط با ایران این خطه از سوی ما وجود نداشته است در حالی که این کشور تا همین 30 سال پیش یکی از تاثیرگذارترین کشورها در تمام ساحات ایران بوده است.
شاید به اجمال دوره های قابل مطالعه را به : دوره پیش از جنگ های ایران و روس؛ دوره جنگ های ایران و روس؛ از پایان جنگ تا ابتدای مشروطه؛ مشروطه (استبداد صغیر و کبیر)؛ پایان قاجاریه؛ برآمدن پهلوی تا پایان رضاخان؛ آغاز دوره محمد رضا تا سقوط پیشه وری و یا اعلام ممنوعیت حزب توده و نهایتا از آن تاریخ تا وقوع انقلاب اسلامی تقسیم بندی کرد و برای هر کدام از این دوره های تاریخی سرفصل های مختص به خود که هر کدام برگ و فصلی مهم از تاریخ ملت و سرزمین ایران است در نظر گرفت. (علل عدم توجه به جهان روسی در ایران خود موضوع جستاری مجزا است که باید به صورت آسیب شناختی مورد بررسی قرار گیرد.)
باری دوره مشروطه به عنوان فصلی فوق العاده از تاریخ ایران از دوره هایی است که عناصر روسی و عناصر ایرانی وابسته به روس تاثیری عمیق و غیر قابل چشم پوشی در آن داشته اند و دفتری علیحده برای مطالعه خود اختصاص میدهند. بنابراین برای فهم حقیقت تاریخ مشروطه ایران لاجرم باید رجوع و استناد به منابع دست اول و حتی پژوهش های درجه دو مبتنی بر این اسناد را در پیشدید قرار داد.
مصاحبه روزنامه "یئنی مساوات" جمهوری آذربایجان با من در موضوع تاثیر توافق هسته ای وین بر سیاست داخلی ایران. این مصاحبه روز 24 ژوئیه 2015 در صفحه 8 این روزنامه و سایت آن منتشر شد.
İranlı analitik Məsud Sədr hesab
edir ki, bu anlaşma ilə ölkənin qarşıdakı 10 illik siyasət binasının
kərpicləri kəsilməyə başlayıb...
İranla
“altılıq” ölkələri arasında nüvə anlaşması İslam Respublikasında siyasi
və hərbi dairələrdə birmənalı qarşılanmadı. Ali dini lider bu prosesə
dəstək versə də, anlaşmadakı bəzi müddəalar, xüsusən də raket
mərkəzlərinin təftişə açılması hərbi dairələrin etirazına səbəb olub.
Bir neçə gün əvvəl SEPAH-ın komandiri İbrahim Cəfəri bu müddəanın İran
üçün “qırmızı xətt” olduğunu və raket mərkəzlərinin təftişinə icazə
verməyəcəklərini açıq şəkildə bəyan edib.
این یادداشت را چند ماه پیش ترجمه و منتشر کردم. تا کنون در چندین سایت و مجله منتشر شده است.
...
مذهبی و دینی ای هستند که از سوی
امپریالزیم با هدف تامین منافع خود ایجاد شده و مبارزه با حملاتی که علیه
آنها انجام می شود هستند. دشمنان ملل منطقه با حیله ها و فتنه هایی که حتی
شیطان را نیز به حسادت وا میدارد در حال خونریزی در منطقه هستند.
بزرگترین سبب و علت خونریزی های موجود در منطقه را می توان در طرح
خاورمیانه بزرگ آمریکایی خلاصه کرد. طرح پروژه خاورمیانه بزرگ که از سوی
چهل و سومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جرج دبیلیو بوش علنی شد منطقه
ای جغرافیایی را که شامل گستره ای که مرزهای شرقی آن را دشت های کاراکوروم
در شمال پاکستان، مرزهای غربی آن را سواحل آتلانتیکی مغرب، مرزهای شمال آن
را سواحل دریای سیاه ترکیه و سواحل جنوبی آن را سواحل یمن و عدن تشکیل
میدهد. بر اساس این طرح که در ظاهر برای به ارمغان آوردن دموکراسی برای این
منطقه جغرافیایی است تفاوت های موجود در منطقه تبدیل به اختلافات بین
اهالی شده و با استفاده از آنها فضای تجزیه طلبی در منطقه تشدید شده و در
نهایت دولت های کوچک شکل خواهد گرفت. از نتایج این طرح می توان به کردستان
بزرگ اشاره کرد که در واقع از الحاق بخشی هایی از خاک ایران، عراق، ترکیه و
سوریه ایجاد خواهد شد و در حقیقت اسرائیل دوم در منطقه خواهد بود. بر اساس
این طرح بود که امپریالیزم این بار با بهانه به ارمغان آوردن دموکراسی
منطقه را مورد حمله خود قرار داد و در نتیجه فتنه و فسادی که این حمله در
پی داشت همچنان شاهد برادرکشی در میان ملل منطقه هستیم.
در این میان رسالتی که متوجه ماست پاسخ دادن به این سوال است که آیا ما در
برابر این پروژه خونین سکوت اختیار خواهیم کرد و با بستن چشم هایمان به
آنچه که اتفاق می افتد سرنوشتی که از سوی دیگران برایمان نگاشته یم شود را
قبول خواهیم کرد و یا با نه گفتن به این فرآیند به سوی صلح و اتحاد بیشتر
در برابر قوای امپریالزیم خواهیم پرداخت.
کاری که باید انجام دهیم کاملا آشکار و روشن است: اتحاد، صلح و برادری در برابر امپریالیزم و صهیونیزم.
تاریخ امروز مبارزه در برابر نیروهای امپریالیستی را که از عناصر جنگ روانی
به خوبی بهره برداری می نند را بر عهده ما گذشاته است. نبرد مشترک و شانه
به شانه این امکان را فراهم خواهد آورد که از وابستگی به عناصر امپریالیزم
رها شویم و حیاتی سربلند و در صلح را تجربه کنیم.