یادداشتم در سایت اخوت.
...
یادداشتم در سایت اخوت.
...
این یادداشت در شماره دوم ماهنامه بهمن آذربایجان منتشر شد و مورد توجه دوستان و مخاطبان قرار گرفت.
....
ماه گذشته ترکیه شاهد برگزاری یکی از تاریخی ترین انتخابات های مجلس خود بود. نتیجه این انتخابات دو صفحه کاملا متفاوت را در برابر تاریخ سیاسی ترکیه می گشود. اگر در این انتخابات حزب عدالت و توسعه می توانست اکثریت نصف به اضافه یک نفر را کسب کند در این صورت برای یک دوره دیگر یکه تاز میدان سیاست ترکیه می شد و مطالبات سیاسی خود را که نتیجه ای جز تحولات بسیار عمیق سیاسی در ترکیه در پی نداشت را محقق می کرد و در غیر این صورت اولا حزب باید اعتراف به یک شکست می کرد و تن به تشکیل دولتی ائتلافی یا انتخابات زودهنگام و یا دولتی اقلیتی می داد. – اکنون که این مطلب نوشته می شود مذاکرات تشکیل دولت ائتلافی در حال انجام است.-
انتخابات برگزار شد و حزب عدالت و توسعه با وجود آن که باز هم تعداد بالایی از کرسی های مجلس را به دست آورد اما در عین حال شکست خورده انتخابات نیز محسوب شد و مسئولان رده بالای حزبی مجبور شدند تا جمله «پیام ملت را دریافت کردیم» را بر زبان بیاوردند.
این انتخابات و احتمالات پیش رو و نیز تاثیراتی که این احتمالات می تواند بر شرایط ترکیه و منطقه داشته باشد چنان هیاهوی رسانه ای را در پی داشت که خبری بسیار مهم در این میان گم شد و آن هم تحلیل حزب عدالت و تسعه از علت شکست خود بود!
پس از معلوم شدن نتایج و «شنیده شدن پیام ملت» شورای مرکزی حزب به تشکیلات های حزبی ذی ربط دستور داد تا تحلیل های لازم در مورد علل افت محبوبیت این حزب در انتخابات اخیر را تشریح کنند. ما به عنوان یک مخاطب خارجی قطعا مسئله سیاست های اشتباه این حزب در قبال سوریه را اولین علت خواهیم دانست و یا اگر کمی با مسائل داخلی ترکیه آشنایی داشته باشیم فساد اقتصادی و اداری حاصل از 12 سال حکومت یک تنه این حزب را عنوان خواهیم کرد. اما در گزارشی که به شورای مرکزی حزب ارائه شده بود اگر چه می شد این دو عنوان را نیز دید اما اصلی ترین علت شکست «عدم توجه به مسائل و نیازهای روزمره مردم و غفلت از پروژه های محلی و بومی برای رفع مشکلات مردم» عنوان شده بود. یکی از دیگر از علت ها نیز «عدم تفهیم دقیق برنامه هایی که در ذهن رهبران حزب بود به مردم» بیان شده بود.
از آن جایی که نگاه غالب در کشور ما به ترکیه بر اساس تاثیراتی است که رسانه های مادر جهان ارائه میدهند به صورت طبیعی این خبر از دید مخاطب ایرانی و حتی تحلیل گران ایرانی کنار ماند، در حالی که برای همه جریان های سیاسی و اجتماعی در داخل کشور می توانست درس و عبرتی بزرگ تلقی شود.
برای فهم عمق پیامی که حزب عدالت و توسعه از این انتخابات دریافت کرده است بهتر است اگرچه به اندازه چند سطر با سابقه این حزب آشنا شویم:
مصاحبه روزنامه "یئنی مساوات" جمهوری آذربایجان با من در موضوع تاثیر توافق هسته ای وین بر سیاست داخلی ایران. این مصاحبه روز 24 ژوئیه 2015 در صفحه 8 این روزنامه و سایت آن منتشر شد.
İranlı analitik Məsud Sədr hesab
edir ki, bu anlaşma ilə ölkənin qarşıdakı 10 illik siyasət binasının
kərpicləri kəsilməyə başlayıb...
İranla
“altılıq” ölkələri arasında nüvə anlaşması İslam Respublikasında siyasi
və hərbi dairələrdə birmənalı qarşılanmadı. Ali dini lider bu prosesə
dəstək versə də, anlaşmadakı bəzi müddəalar, xüsusən də raket
mərkəzlərinin təftişə açılması hərbi dairələrin etirazına səbəb olub.
Bir neçə gün əvvəl SEPAH-ın komandiri İbrahim Cəfəri bu müddəanın İran
üçün “qırmızı xətt” olduğunu və raket mərkəzlərinin təftişinə icazə
verməyəcəklərini açıq şəkildə bəyan edib.
این یادداشت را چند ماه پیش ترجمه و منتشر کردم. تا کنون در چندین سایت و مجله منتشر شده است.
...
مذهبی و دینی ای هستند که از سوی
امپریالزیم با هدف تامین منافع خود ایجاد شده و مبارزه با حملاتی که علیه
آنها انجام می شود هستند. دشمنان ملل منطقه با حیله ها و فتنه هایی که حتی
شیطان را نیز به حسادت وا میدارد در حال خونریزی در منطقه هستند.
بزرگترین سبب و علت خونریزی های موجود در منطقه را می توان در طرح
خاورمیانه بزرگ آمریکایی خلاصه کرد. طرح پروژه خاورمیانه بزرگ که از سوی
چهل و سومین رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جرج دبیلیو بوش علنی شد منطقه
ای جغرافیایی را که شامل گستره ای که مرزهای شرقی آن را دشت های کاراکوروم
در شمال پاکستان، مرزهای غربی آن را سواحل آتلانتیکی مغرب، مرزهای شمال آن
را سواحل دریای سیاه ترکیه و سواحل جنوبی آن را سواحل یمن و عدن تشکیل
میدهد. بر اساس این طرح که در ظاهر برای به ارمغان آوردن دموکراسی برای این
منطقه جغرافیایی است تفاوت های موجود در منطقه تبدیل به اختلافات بین
اهالی شده و با استفاده از آنها فضای تجزیه طلبی در منطقه تشدید شده و در
نهایت دولت های کوچک شکل خواهد گرفت. از نتایج این طرح می توان به کردستان
بزرگ اشاره کرد که در واقع از الحاق بخشی هایی از خاک ایران، عراق، ترکیه و
سوریه ایجاد خواهد شد و در حقیقت اسرائیل دوم در منطقه خواهد بود. بر اساس
این طرح بود که امپریالیزم این بار با بهانه به ارمغان آوردن دموکراسی
منطقه را مورد حمله خود قرار داد و در نتیجه فتنه و فسادی که این حمله در
پی داشت همچنان شاهد برادرکشی در میان ملل منطقه هستیم.
در این میان رسالتی که متوجه ماست پاسخ دادن به این سوال است که آیا ما در
برابر این پروژه خونین سکوت اختیار خواهیم کرد و با بستن چشم هایمان به
آنچه که اتفاق می افتد سرنوشتی که از سوی دیگران برایمان نگاشته یم شود را
قبول خواهیم کرد و یا با نه گفتن به این فرآیند به سوی صلح و اتحاد بیشتر
در برابر قوای امپریالزیم خواهیم پرداخت.
کاری که باید انجام دهیم کاملا آشکار و روشن است: اتحاد، صلح و برادری در برابر امپریالیزم و صهیونیزم.
تاریخ امروز مبارزه در برابر نیروهای امپریالیستی را که از عناصر جنگ روانی
به خوبی بهره برداری می نند را بر عهده ما گذشاته است. نبرد مشترک و شانه
به شانه این امکان را فراهم خواهد آورد که از وابستگی به عناصر امپریالیزم
رها شویم و حیاتی سربلند و در صلح را تجربه کنیم.
این یادداشت چندین ماه پیش در رسانه های مختلف منتشر شد.
...
دین خاتم بودن اسلام، کامل بودن آن و توحید در اسلام در کنار اوامر الهی ای که بر مسلمانان مساله وحدت را مورد تاکید قرار می دهد بنیادی ترین اصل برای وحدت اسلامی است. تفاوت های اقتصادی، آموزشی و قومی – نژادی هیچ گاه نمی توانند به عنوان مبنایی برای گروه بندی ها و فضلیت بخشی گروهی بر گروه دیگر باشد. به جهت تاریخی نیز زمانی که تجربه تاریخی زندگی متفاهمانه ملل مسلمان از اقوام و گروه های مختلف اجتماعی در کنار هم در طول تاریخ را مورد بازبینی قرار میدهیم متوجه می شویم که ملل مسلمان و جوامع اسلامی از مهیاترین زمینه برای رسیدن به وحدت اسلامی برخوردارند.
اما زمانی که مناسبات سیاسی و اقتصادی موجود میان دولت های اسلامی در برهه زمانی پس از جنگ جهانی نخست را در نظر می آوریم شاید بتوان به این نتیجه نیز رسید که ایجاد اتحاد اسلامی بین این کشورها در کوتاه مدت و بدون رنج و زحمت فراوان ممکن نخواهد بود.
اما باید توجه داشت که اسلام دین یگانگی است و از این نظر نیز ریشه هایی برای تجربه تاریخی آن وجود دارد. اگر این دو عنصر را در نظر بیاوریم متوجه خواهیم شد که در مدتی نه چندان طولانی میتوان به این آمال دست یافت. اگر این تجربه یک بار محقق شده است پس بار دیگر نیز امکان تحقق آن وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر با جمع شدن شرایط و علت های پیشین، خواهیم توانست نتایجی که در آن دوره به دست آمده را بار دیگر به دست بیاوریم.
نباید از یاد برد که سختی کار نمی تواند ما را مبرا از انجام دادن آن کند.
این یادداشت در شماره نخست ماهنامه بهمن آذربایجان منتشر شد.
....
جملهی مشهوری است که میگوید «تاریخ همواره تکرار میشود.» این جمله از آن جملاتی است که اهل تفلسف با این توجیه که در این صورت تاریخ چیزی جز صحنه تکرارها نخواهد بود و در این صورت تلاش برای پیشرفتها و حرکتهای روبهجلو عبث خواهد بود آن را طرد میکنند. اما اگر جمله را به این نحو ارائه دهیم که «با عدمتغییر در عوامل متغیر و سلسله عللِ یک مورد طبیعتاً نتیجه حاصل از آن سلسله علل بیتغییر خواهد ماند» اهل تفلسف و سختگیران در گزارهها نیز به صدق این جمله معترف میشوند.
حال اگر قائل به صدق این گزاره شویم و سعی کنیم که این گزاره را در مورد «تبریز» و «آذربایجان» تطبیق دهیم خواهیم توانست که نتایج قابلتوجهی را به دست آوریم.
اگر روزی تبریز چنان ارجی داشت که مقر نایب السطنهی ایران و مدرسهی سیاستورزی در ایران بود، اگر روزی تبریز محفل و ملجاء مهمترین جریانهای فکری کشور بود، اگر روزی فقها، علما و صوفیان تبریز، مفخر عالم و پناه طلاب بودند، اگر روزی پاریس و استانبولنشینان اتحاد و ترقی و بعدها مسکونشینان کمیتهی مرکزی حزب کمونیست تمام فکر و ذکرشان را متوجه تبریز و آذربایجان کرده بودند و... همهی اینها ریشه در عللی داشتند که اگر آن علتها هنوز وجود داشته باشند پس نتیجه نیز همچنان پابرجا خواهد بود.
آذربایجان و بهویژه تبریز به سبب موقعیت جغرافیایی خود و عمق تاریخمندی و اصالت خود همواره از امکان تأثیر و تأثر بالایی برخوردار بوده است و این علل نیز همچنان باقی هستند. بنابراین باید در انتظار نتایج ملزوم آنها نیز بود.
تبریز به دلیل هممرزی با قفقاز و نزدیکی با جهان روسی و از طرفی نزدیکی به آناتولی، در سدههای گذشته مرکز تحولات فکری بوده و البته متأسفانه به دلیل ضعف دولت مرکزی در دویست سال گذشته و خصوصاً کجفهمیها و نافهمیهایی که در دورهی پهلوی رخ داد همواره در معرض تأثیرپذیری بوده است.
روند این تأثیرپذیری با وقوع انقلاب اسلامی و بالفعل شدن پتانسیلهای مردمی و تاریخی آذربایجان، که توانست در عرصهی داخلی چه در فرآیند انقلاب و چه پس از آن بویژه در دورهی جنگ توان اثبات کند، این خطه در عرصهی بینالمللی نیز از « تأثیرپذیری » به مرحله «تأثیرگذاری» رسید. اولین نمونه و بروز این ورود به مرحله تأثیرگذاری در عرصهی بینالملل «رادیو برونمرزی تبریز» بوده است که توانست ندای اسلام و اسلامیت را به قفقاز و فراتر از آن برساند. این رادیو در آن دوره چنان توان جذب مخاطب و رساندن صدا و ندایی نو برای قفقاز نشینان را داشته است که حتی اهالی غیر مسلمان و روس قفقاز نیز جذب برنامههای آن شده و نوارهای ضبط شدهی برنامههای مختلف آن تا قفقاز شمالی و سایر نقاط روسیه رسانده میشد.
آذربایجان به دلیل پتانسیل زبان و فرهنگ مشترکی که با دو همسایهی شمالی و غربی خود دارد، همواره این توان تأثیرگذاری را در دورهی پس از انقلاب داشته است. و البته طبیعی است که خصوصاً در 20 سال گذشته هر دو همسایه نیز از سویی برای دفاع از خود در برابر تأثیرگذاریهای آذربایجان و از سوی دیگر برای ایجاد انفعال در ما، سعی در تأثیرگذاری بر آذربایجان را داشتهاند.
امروز بیش از 20 سال از این اقدامات متقابل که طرفین (یعنی تبریز به نمایندگی از ایران اسلامی و محور استانبول – باکو) انجام دادهاند باوجود فراز و نشیبهای فراوانی که روبرو بوده است گذشته است. ما دارای شبکههای رادیویی، تلویزیونی و سایتهای خبری مختلف برای مخاطبان آناتولی و آنسوی ارس هستیم. سالهاست دهها نفر بهعنوان سفیر، رایزن، کارشناس و هر عنوان دیگری به این کشورها رفتوآمد کردهاند و همگی داعیه نشر معارف انقلاب را داشتهاند. به نظر میرسد شایسته است که امروز پس از بیش از 20 سال بنشینیم و راهی را که نسلهای اول و دوم انقلاب اسلامی در این سرزمینها بهطور خاص، و حتی سایر کشورهای استقلالیافته از حکومت مسکو پیمودهاند را به نظاره بنشینیم و با مداقه در فرازوفرودهای آن به آسیبشناسی جدی این راه طی شده بپردازیم.
همواره مسئولین فرهنگی در برابر پرسش از آنان در مورد عملکردشان با شتاب این جمله را که «تأثیرات اقدامات ما ان شاالله چند سال بعد خودش را نشان خواهد داد» بر زبان میآورند؛ اکنون را میتوان یکی از آن چند سال بعدهایی دانست که بر زبان مسئولان بوده است.
در اینکه تبریز توانسته است تأثیراتی را در سرزمینهای مجاور خود بگذارد هیچ شک و شبههای نیست اما مسئلهای که باید بر روی آن مداقه کرد این است که 1) آیا این تأثیرگذاری حقیقتاً همان تأثیرگذاری ایدئال و حتی نرمال برای تبریز بوده است؟ و 2) میزان تأثیرپذیری تبریز از محور مقابل خود تا چه میزان بوده است و آیا این تأثیرپذیری در حال معمول و نرمال خود است؟
این یادداشت نخستین بار در سایت صبح تبریز منتشر شد و پس از آن در سایر پایگاه های اینترنتی مورد استفاده قرار گرفت.
...
بیشک اربکان یکی از چهرههای تأثیرگذار و کلیدی در تاریخ امت اسلامی است و
از سوی دیگر بدون توجه و دقت در حیات و اندیشه سیاسی اربکان امکان شناخت و
تحلیل ترکیه امروز امکانپذیر نیست. اربکان در دوره ای که اتحاد شوروی
فروپاشیده بود و از سوی دیگر آمریکا و غرب در خاورمیانه خود را بی رقیب می
دید به قدرت رسید. او پیشتر از این نیز در دوره ای که عرصه ترکیه فضای
درگیری های شدید و مسلحانه و سیاسی گروه های چپ و راست بود وارد جریان
سیاست شد و با تاسیس احزاب سیاسی مختلف در طول سالهای زندگی اش -که البته
هر بار فعالیت آنها از سوی عناصر لائیک متوقف می شد- توانست حرفی نو و
مردمی را در ترکیه ای که به دست اقلیت بوروکرات و نظامی بر خلاف خواسته
اکثریت مردم اداره می شد ارائه نماید.
حیات سیاسی اربکان از دو حیث دارای اهمیت است: ۱) بینش او به سیاست و ۲) تاثیر این بینش در نوع سیاست ورزی او.
«اینها بالاخره کدام طرفی هستند؟!» این یکی از پربسامدترین پرسشهایی است که در بین مردم و حتی اهالی رسانه و فعالان بین المللی کشور در مورد اردوغان و حزب تحت امر او ، حزب عدالت و توسعه می توان شنید. به راستی آیا شخص اردوغان و حزب عدالت و توسعه فرد و شخصی اسلامی با ایدئولوژی و عملکردی اسلامی هستند؟ آیا به راستی این حزب در پی تحکیم اسلام و نمایش قدرت اسلام در ترکیه است؟ آیا به راستی اردوغان در سر دارد خود را رهبر جهان اسلام بداند؟ و ده ها آیای دیگر که بی شک ذهن هر فرد علاقمند و پیگر اوضاع منطقه را به خود مشغول میکند و عجیب آن است که هیچ فردی نیز بر اساس آنچه که در صحنه عمل اتفاق می افتد نمی تواند پاسخ دقیق و قناعت بخشی به این پرسش ها داشته باشد. این سردرگمی زمانی بیشتر به چشم می آید که ما نظری هم در روابط داخل ترکیه داشته باشیم و به استدلال های مخالفان و موافقان اردوغان و حزب او گوش دهیم. به عنوان مثال هر فردی در شرایط عادی اردوغان را در استراتژی کلی او برای منطقه که خصوصا در موضوع سوریه تبلور بیشتری یافت به عنوان دشمن و یا در نگاه خوش بینانه ای به عنوان رقیب برای ایران به شمار می آورد اما وقتی در معادلات داخلی ترکیه متوجه می شویم که گروه قابل توجهی از مخالفان او، او را به سبب همکاری و همراهی با ایران ناکارآمد می دانند مساله بغرنج می شود.
مقاله ای است به قلم کنعان روشن اوغلو، روزنامه نگار و تحلیلگر جمهوری آذربایجان و بایرام بالجی، روزنامه نگار و تحلیلگر ترکیه در مورد تاثیرات تحولات منطقه خاورمیانه بر اجتماع و فرهنگ جمهوری آذربایجان.
این مقاله به زبان انگلیسی و با عنوان «Shia-Sunni Sectarianism in the Middle East and Its Echo in Azerbaijan» که در سایت موسسه کارنگی روسیه منتشر شده بود. لینک متن اصلی را در زیر مقاله آورده ام.
................................................................................................................
آذربایجان تنها جمهوری شوروی سابق است که پس از فروپاشی شوروی در آن نسبت جمعیتی مذاهب بین شیعیان و سنیان به صورت 65 به 35 تقسیم شده است. این ویژگی ریشه در تاریخ این کشور دارد که در آن به مدت چند قرن صفویان شیعه و عثمانیان سنی برای برتری مذهبی و سیاسی بر یکدیگر در این منطقه مبارزه پرداختند. با این حال، از آغاز قرن 19 به بعد، نه ایرانیان و نه عثمانی قادر به اعمال نفوذ در آذربایجان نشد چرا که همه قفقاز جنوبی توسط روسیه سقوط کرده و تحت کنترل یک قدرت سوم قرار گرفت. با توجه به سلطه طولانی روسی و شوروی بین سال های 1828 و 1991 که سکولاریسم توان یافته و جنبشی محلی که با نام «معارف پروری» (maarifçilik) ظهور کرد، قرائت کهن شیعه و سنی در منطقه اهمیت پیشین خود را از دست داد. در نتیجه، با گذر زمان تمایز بین اسلام شیعی و سنی تا حد زیادی برای عموم مردم مبهم بود.
با این حال، با پایان اتحاد جماهیر شوروی و اتصال مجدد و تدریجی جمهوری آذربایجان و سایر نقاط جهان اسلام احساس تفاوت بین شیعه و سنی در میان مسلمانان آذربایجانی نیز بروز کرد. اکنون نگرانی عمده ای که در جمهوری آذربایجان وجود دارد تاثیر پذیری روابط سنتی هماهنگ بین شیعه و سنی در این کشور است که به تبع اقدامات مخربی که برای تشدید تقسیم شیعه و سنی در جهان اسلام، مانند ظهور دولت اسلامی در عراق و خاورمیانه، و یا داعش در سوریه و عراق است.
یادداشتی در ضرورت مطالعات جهان اسلام در مناطق غیرعربی که در سایت تبریز بیدار منتشر شد.
........................................................................................
پس از پایان دوران دفاع مقدس و آغاز جدی فعالیت های فرهنگی در میان نیورهای فرهنگی و فکری انقلاب اسلامی گروهی کوچک از این نیروها پای در میدان مطالعات و فعالی های بین المللی گذاشتند. با توجه به اولویتی که این نیروها برای فعالیت ها و مطالعات در عرصه جهان اسلام قایل بودند این گروه با عنوان غیر رسمی «بچه های جهان اسلامی» مشهور شدند. اکنون پس از گذشت بیش از 20 سال از فعالیت و مطالعه این نیروها و پای به میدان گذاشتن نیروهای تازه نفس می توان به مطالعه انتقادی و جزئی نگرانه این فعالیت ها پرداخت. این نگاه انتقادی را به طور عمده می توان در دو حوزه کیفیت شناخت و جغرافیای شناخت پی گرفت. در نوشتار پیش رو تنها به حوزه دوم یعنی جغرافیای مطالعات «بچه های جهان اسلامی» خواهیم پرداخت و با اشاره به تحولات مناطق پیرامونی کشور به اولویتی مطالعاتی پیشنهاد خواهد شد.
توجه در آثار منتشر شده و نیز اقدامات انجام یافته توسط فعالان جهان اسلامی می تواند انسان را به این نتیجه هدایت کند که این فعالیت ها به شدت دچار عربی زدگی است. در واقع تبادر ذهنی فعالان از جهان اسلام جهان عرب بوده است. این عربی زدگی تا به حدی است که فعالان و کارشناسان انگشت شمار سایر نواحی جهان اسلام خود را در اکثر مواقع در شمار کارشناسان جهان اسلام ندانسته و در ردیف کارشناسان و مطلعان اروپا و آمریکا دانسته اند. (البته باید فعالیت های مقطعی در مورد بوسنی را که تحت تاثیر جنگ بوسنی ایجاد شده بود و توانست تنها شمار انگشت شماری از فعالان عرصه جهان اسلام را به خود جذب کند را می توان مستثنی دانست.)
در ریشه شناسی این وضعیت می توان به تاسی از اروپایی ها و یا تحت تاثیر آنها قرار گرفتن در ترادف جهان اسلام و جهان عربی اشاره کرد. البته در این که کانون های تاثیر گذار جهان اسلام و عموما کل جهان امروز در منطقه عربی واقع شده اند سخنی گزاف نیست اما غفلت از تحولات در مناطق پیرامونی غیر عربی کشور و عدم توجه به فاکتور اسلامیت در این مناطق کاملا مشهود است.