معمای اردوغان
«اینها بالاخره کدام طرفی هستند؟!» این یکی از پربسامدترین پرسشهایی است که در بین مردم و حتی اهالی رسانه و فعالان بین المللی کشور در مورد اردوغان و حزب تحت امر او ، حزب عدالت و توسعه می توان شنید. به راستی آیا شخص اردوغان و حزب عدالت و توسعه فرد و شخصی اسلامی با ایدئولوژی و عملکردی اسلامی هستند؟ آیا به راستی این حزب در پی تحکیم اسلام و نمایش قدرت اسلام در ترکیه است؟ آیا به راستی اردوغان در سر دارد خود را رهبر جهان اسلام بداند؟ و ده ها آیای دیگر که بی شک ذهن هر فرد علاقمند و پیگر اوضاع منطقه را به خود مشغول میکند و عجیب آن است که هیچ فردی نیز بر اساس آنچه که در صحنه عمل اتفاق می افتد نمی تواند پاسخ دقیق و قناعت بخشی به این پرسش ها داشته باشد. این سردرگمی زمانی بیشتر به چشم می آید که ما نظری هم در روابط داخل ترکیه داشته باشیم و به استدلال های مخالفان و موافقان اردوغان و حزب او گوش دهیم. به عنوان مثال هر فردی در شرایط عادی اردوغان را در استراتژی کلی او برای منطقه که خصوصا در موضوع سوریه تبلور بیشتری یافت به عنوان دشمن و یا در نگاه خوش بینانه ای به عنوان رقیب برای ایران به شمار می آورد اما وقتی در معادلات داخلی ترکیه متوجه می شویم که گروه قابل توجهی از مخالفان او، او را به سبب همکاری و همراهی با ایران ناکارآمد می دانند مساله بغرنج می شود.
اردوغان در بیش از یک دهه ای که بر مسند قدرت بوده است فضای فراخی از یک سنی متعصب که تنه به سلفی گری می زند تا یک سکولار و لیبرال، از یک امت گرای بنیادگرای اسلامی تا یک غرب گرای غیر قابل پیش بینی، از مردی احساسی با چشم هایی تر تا مردی دیکتاتور صفت را به خود اختصاص داده است و این مساله تمام کسانی را که از محیطی خارج از فضای زیست فکری، سیاسی و شخصی اردوغان سعی در تحلیل کیش او داشته باشند را می تواند سردرگم بکند. مداقه در علت این امر را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: قرار گرفتن در تله های رسانه ای اردوغان برای موافقان و مخالفان خود.
اردوغان به شدت شخصیتی جذاب، جسور، غیرقابل پیش بینی، منعطف و در کل شخصیتی که می توان از آن به سهل و ممتنع یاد کرد نشان داده است و این مساله توجه همه را به او جلب میکند. اردوغان نیز متوجه این جلب توجه بر روی صحنه است و از آن بیشترین بهره را برای مغفول ماندن آن چه در پشت صحنه است می برد. او به طرز عجیبی توانایی مدیریت هر صحنه ای را دارد و کم فرصتی است که خود را در مقابل اردوغان ظاهر کند و او نگاهی معامله گرانه به آن نداشته باشد.
با توجه به این حقیقت باید برای تحلیل عملکرد گذشته و پیش بینی اقدامات آینده او بیش از آن که در میان سایت ها، روزنامه و شبکه های رادیویی و تلویزیونی به دنبال سرنخ بگردیم اتفاقا باید به هر آن چه که اردوغان انجام میدهد و در رسانه ها منعکس نمی شود و یا انعکاس کمتری پیدا میکند توجه کنیم و بیش از آنکه در گفته ها و کرده های روز او دقت عمل داشته باشیم به مراحل و پله هایی که وی در پشت سر نهاده است نظر کنیم. در واقع بیش از آن که به تحلیل اقدامات امروز او توجه می کنیم باید به تبارشناسی شخصیت و اندیشه او بپردازیم و البته در این میان از برگها و نقش های جدیدی که برای او پیشنهاد می شود غافل نشویم.
اردوغان بزرگ شده منطقه کاظم پاشا استانبول و از خانواده ای کم درآمد و درس خوانده مدارس دینی امام خطیب این شهر است. او فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود را پیش از ۲۰ سالگی آغاز کرده و در تمام سالهای فعالیتی اش اثبات کرده است که کمتر کسی جرات عرض اندام در برابر شمشیر زبان و نکته سنجی او که گاه تا حد کینه توزی بالا میرود دارد.
او شاگرد مکتب مرحوم نجم الدین اربکان است (البته اربکان معتقد بود که اردوغان و هم صنفانش از آن شاگردانی بودند که در جای حساس درس از در پشتی برای بازی گوشی از کلاس در رفته اند.) و نخستین بار که توانست خود را در قامتی که شایسته او بود نمایش دهد در انتخابات شهرداری های سال ۱۹۹۴ بود که توانست به عنوان شهردار استانبول انتخاب شود. بر اساس آنچه که تا کنون از زندگی اردوغان در دست است او تا این مرحله از حیات خود یک مسلمان تمام عیار بود که از مردم می خواست تا اگر روزی دیدند که به جهت مال دنیوی به غنا رسیده است از او سلب اعتماد کنند.
اما شهرداری استانبول و حوادثی که در پی کودتای ارتش علیه دولت ائتلافی اربکان و حوادث پس از آن به وقوع پیوست سبب ایجاد نگرش ها و تمایلات نویی در اردوغان شد. او از سرنوشت پیر و مراد خود که نام فرزند اول خود را به عشق او نجم الدین گذاشته بود این درس را آموخت که اصرار بر اصول و ارزش هایی که پذیرفته است امکان دارد قیمت بالایی را برای او تحمیل کند و از سوی دیگر شهرداری استانبول برای او اثبات کرد که مردم کشورش به شدت در آرزوی مردی هستند که «خدمت» کند. مردم از تنش ها و بی ثباتی ها که گاه تا سرحد بحران های کمرشکن برای ترکیه بالا می رفت خسته شده اند و حاضرند از خیلی چیزها به خاطر رسیدن به آرامش چشم پوشی کنند.
این دو تجربه را می توان به عنوان پشتوانه و بن مایه اقدامات کنونی اردوغان نیز به شمار آورد: برای رسیدن به هدف بالاتر از اصول چشم بپوش؛ ۲٫ نیاز مخاطب را شناسایی و برطرف کن تا او نیز از سایر کرده هایت که امکان داشت موجب اعتراض او شود چشم پوشی کند.
اردوغان بعدها با همصدایی عبدالله گل که بر خلاف او دارای تحصیلات عالی، آشنا به زبان خارجی، فردی دنیا دیده، آرام، به شدت محتاط و در عین حال قابل انعطاف است توانست جناحی در حزب فضیلت ایجاد کرده و سرانجام با سرمایه گذاری بر روی این جناح حزب عدالت و توسعه کنونی را بنیان نهد.
«حزب عدالت و توسعه از سال ۲۰۰۱ در صحنه سیاسی ترکیه پدید آمد و در انتخابات زودهنگام سال ۲۰۰۲، با کسب ۲/۳۴ درصد آراء پیروز شد. حزب عدالت و توسعه در سال ۲۰۰۷ نیز موفق به کسب ۶/۴۶ درصد آرا شد. پیروزی مجدد حزب حاکم عدالت و توسعه در انتخابات ژوئیه ۲۰۰۷ و انتخاب عبدالله گل یار همحزبی رجب طیب اردوغان رهبر حزب عدالت و توسعه و نخست وزیر ترکیه به عنوان یازدهمین رئیس جمهور ترکیه، حلقه اقتدار حزب حاکم را علاوه بر پارلمان و مقر نخست وزیری به کاخ چانکایا (مقر ریاست جمهوری) نیز تسری داد و برای نخستین بار در تاریخ جمهوری ترکیه رئیس جمهور این کشور نه از حلقه نظامیان و نه از حلقه سیاسیون لائیک، بلکه از درون یک حزب محافظه کار اسلامگرا، انتخاب شد. همچنین نتایج خوب حزب عدالت و توسعه در انتخابات سال ۲۰۱۱ هم تکرار شد.» نتایج انتخابات چند ماه پیش شهرداری ها نیز کاملا موافق طبع حزب بود و باز توانست درصد قابل توجهی از آرا را به خود جلب کند.
اما نکته بسیار اساسی در این سالها نقشی است که شخصیت شخص رجب طیب اردوغان در سیر صعودی حزب داشته است. مردم ترکیه بیش از آن که به یک مانیفست و عملکرد حزبی رای دهند به یک فرد که اثبات کرده است که قابلیت قابل توجهی برای رهبری دارد رای می دهند.
اردوغان در این ۱۲ سال حضور فعال خود نشان داده است که هیچ سیاستمداری در تاریخ چند دهه اخیر ترکیه توان او برای مدیریت ماجراهای مختلف داخلی و خارجی و مهره چینی ها و لابی های او که در واقع زد و بندهای لازم برای سیاست و کار سیاسی در ترکیه است را نداشته است. اردوغان در این سالها از دو تجربه خود به طرز شایسته ای بهره برده است: ثبات و رونق اقتصادی را که سالها در گیر و دار کشمکش های سیاسی داخلی ترکیه به فراموشی سپرده شده بود را به عنوان اولویت اول داخلی خود قرار داده و نیاز مردم را در این موضوع برطرف ساخت.
نکته ای که در این میان حائز اهمیت بسیاری است این است که تاریخ ۸ دهه ای جمهوری ترکیه صحنه چالش اکثریت ترک مسلمان و اقلیت بسیار کوچک لائیک بوده است که گروه دوم همواره با تحقیر گروه نخست به دلیل مسلمانی و آنچه آنها عقب ماندگی می نامند با استفاده از حربه های بروکراتیک و گاه نظامی خود همواره غالب میدان بوده است. گروه اقلیت هیچگاه توجهی به آنچه اکثریت از آن به نیاز مبرم خود یاد میکرد نداشت و دل در گرو ترکیه ای که مصطفی کمال پاشا برای آنها طراحی کرده بود و البته در طی این چندین دهه بارها مورد بازتعریف و بازبینی قرار گرفته بود داشتند. اکنون اردوغان با عملکرد مثبت اقتصادی و عمرانی خود و گفتارها و بروزات سیاسی اش این پیام را به عامه مردم منتقل می کرد که من مرد شمایم. همان که شما را به رسمیت شناخته و کارنامه عملکردم نیز نشان دهنده اهمیتی است که برای شما قایلم. او همچنین در مشاجرات سیاسی با حزب جمهوری خلق که یادگار مصطفی کمال پاشا و اصلی ترین مخالف اردوغان است ضمن یادآوری مظالم لائیک ها در تاریخ ترکیه به صورت ضمنی این پیام را به مخاطبین عامه خود انتقال میدهد که من همانم که شما را از این وضعیت نجات دادم. نطق او در تجمع بزرگ اعلام کاندیداتوری او برای انتخابات ریاست جمهوری تبلور آشکار این پیام ضمنی به مردم بود.
همچنین او با استفاده از درس نخست دوران گذار زندگی خود در دهه پایانی قرن گذشته سعی دارد نام خود را در قرن حاضر برای همیشه در یادها ثبت کند. او به طرز عجیبی قابلیت تغییر موضع، تغییر مبنا، تغییر تعریف و خلاصه تغییر هر آن چه که مانعی بر سر راه او به شمار می آید را دارد. و از این رهگذر توان همراه سازی هر کسی از طریقت های صوفی گرفته تا گروه های لائیک را در خود ایجاد کرده است. او یک روز اسد را برادر خود مینامد و یک روز قاتل بالفطره اش میداند. یک روز اکمل الدین احسان اوغلو را یکی از شخصیت های مشهور ترکیه در جهان معرفی می کند و روز بعد او را کسی که هیچ کس تا به حال نام او را هم نشینده است خطاب میکند. اردوغان کاملا میداند که در فضای پر تشنج سیاسی کشورش باید که رسانه ها را به دست بگیرد و از تمام توان های اجرایی خود برای همسو کردن کارتل های بزرگ رسانه ای با خود دریغ نمیکند؛ ایضا کارتل های اقتصادی را به این موضوع باید افزود.
برای فهم میزان انعطاف های شخصی و حزربی او شاید تعبیر هاکان یاوز نویسنده معروف ترکیه تعبیر رسایی باشد که حزب عدالت و توسعه را بیش از آن که یک حزب حقیقی بداند، یک «سوپر مارکت سیاسی» میداند. سوپر مارکتی که خود را موظف میداند خواسته های تمام مشتریان بومی و غیر بومی را برطرف کند. همچنین شاید بتوان جمله ای را که عبدالله گل در پاسخ مروه صفا کاواکجی (نخستین نماینده مجلس زن محجبه مجلس ترکیه که البته هیچگاه جز دقایقی نتوانست در مجلس ملی کشورش حاضر شود و چون تحریک کننده و شخصیت بخش اکثریت سرکوب شده تاریخی در ترکیه بود تابعیتش نیز لغو شد) که از او خواسته بود تا سیاست حزب فضیلت را که در مورد بحران حجاب او بیان کند به عنوان پشت صحنه عملکرد های سیاسی خصوصا بین المللی حزب دانست. او جمله ای به این مفهوم که استراتژی ما در بی استراتژی بودن است گفته بود.
***
اما در این میان برخی شانس های تاریخی نیز در درخشش اردوغان در ترکیه و منطقه نقش داشت. اردوغان زمانی بر سر کار آمد که اتفاقا در ایرانی که خار چشمی برای دولت ها و منبع امیدی برای ملت های منطقه بود با سر کار آمدن پدیده احمدی نژاد توجه تمام جهان را به خود جلب کرده بود. ایران در عرصه جهان تبدیل به یک تازی که میدان بازی را هر لحظه تغییر می داد و جبهه استکبار را در شرایط غیر قابل پیش بینی نگه می داشت شده بود و در عرصه داخلی نیز موجی از خدمت به ملت آغاز شده بود. در این میان باید که آمریکا و غرب آلترناتیوی برای احمدی نژاد، این پدیده عجیب و غریب پیدا می کردند. به صورت طبیعی در کشورهای عربی کسی با پتانسیل های احمدی نژادی وجود نداشت چرا که این پتانسیل ها تنها در یک فرآیند دموکراتیک امکان ایجاد و بروز داشت و کشورهای عربی با حکام کوتاه قد و فضای خفقان هیچ کلامی برای گفتن نداشتند. جنوب شرق آسیا نیز فضایی غریب و نامانوس برای جهان اسلام بود و تنها گزینه باقی مانده ترکیه بود که از قضا اردوغانی که در پی نام بود را در خود پرورده بود و البته اکنون با بسته شدن پر و بال هایش از طریق حربه های نظامی و سیاسی امکان خودنمایی نداشت.
در این میان اردوغان نیز بی شک از هراس جبهه غرب از همسایه شرقی اش مطلع بود. برای همین از درس شماره یک زندگی اش: «لابی کن و بالا برو» بهره برد. علی بولاچ، مشاور قدیم و مخالف کنون او می گوید: امریکا از ترکیه سه درخواست کرده بود : – حفظ امنیت اسراییل در مرزهای خود وتبدیل آن به یک کشور منطقه ای؛- تلاش برای حفظ امنیت چاههای نفت منطقه، خطوط لوله و گذرگاههای انتقال انرژی به اروپا و غرب؛ – پیشگیری از حاکمیت گروههای افراطی نظیر القاعده در منطقه .
آمریکا اعلام کرد اگر ترکیه این سه درخواست را بپذیرد، این کشور را به ژاپن غرب تبدیل خواهند کرد. ترکیه نیز این درخواستها را پذیرفت. حزب عدالت و توسعه بین سالهای ۲۰۰۰ الی ۲۰۰۲ در مذاکراتش با مقامات امریکا این درخواستها را پذیرفت، بدین ترتیب راه برای ترکیه گشوده شد. کلینتون از اتحادیه اروپا خواست که موانع برسر راه ترکیه را رفع کنند.
به این ترتیب با پذیرش این شروط و هراس حاصل از موج احمدی نژاد در میان ملل منطقه مردان کاخ سفید دو خدمت سیاسی برای اردوغان کردند: ۱٫ فعال کردن تمام پتانسیل نیروهایی که توسط جریان های موافق خود در ترکیه مهیا کرده بودند برای تامین نیروی انسانی اسلام گرا برای اردوغان تازه کار تا بتواند جلوی هرگونه کارشکنی نیروهای تحت امر اقلیت ریشه دوانده در سیستم بروکراتیک ترکیه در برابر سیاست های اردوغان را سد کند. و ۲٫ تحت فشار قرار دادن و مسکوت کردن گروه های لائیک که دولت در سایه ترکیه را در دست داشتند و اجازه به اردوغان برای سرکوب آنها.
از پی این دو عامل و سرازیر شدن عجیب پولهای عربی به ترکیه برای سرمایه گذاری، اقتصاد و اجتماع ترکیه شاهد رشد قابل توجهی که هر حاضر داخلی و هر ناظر خارجی توان درک آن را داشت بود. (برای فهم کلیت سناریوی غرب برای منطقه در کنار این حجم سرمایه گذاری و همکاری با ترکیه همزمان حجم غیرقابل توجیه تحریم های اقتصادی برای فشار مستقیم به ملت ایران را نباید از یاد برد.) در عرصه بین الملل نیز لازم بود تا اردوغان به جهان اسلام ثابت کند که این تنها احمدی نژاد نیست که توان شک زده کردن جهان را دارد و من هم مردی هم قد او یا بلند قدتر از او هستم و برای همین تئاتر «وان مینیت» در داووس سوییس را بازی کرد. (مرحوم اربکان در همان زمان این اقدامات را تنها یک نمایش ساده دانست و البته بعدها شنر، وزیر سابق کشاورزی اردوغان پس از انشعاب از حزب از برنامه ریزی شده بودن و تئاتر بودن این اقدام پرده برداشت؛ که البته به طرز عجیبی حتی در ایران و جهان عربی هم هیچ بازتاب رسانه ای قابل توجهی ایجاد نکرد!) بعدها فضای حاصل از انقلابات منطقه بهترین فرصت برای خودنمایی اردوغان برای جهان بود. او این بار در قامت یک مرد انقلابی که از شهر سلطان سلیم و سلطان فاتح ندای پشتیبانی از مظلومان امت حضرت رسول (ص) را سر می داد ظاهر شد. در این میان ایران هم در بازی سیاسی عجیبی در داخل کشور مشغول بود و او می دانست که همسایه اش آن حال برای قیل و قال گذشته را ندارد. به این ترتیب اردوغان مرد رهایی بخش امت شد که پیشتر جربزه رهایی بخشی را در مورد ملت خود را به جهان ثابت کرده است. از این دوره به بعد حجم کلمات، عبارات و جملات اینترناسیونالیستی حتی در میتینگ های ساده حزبی و استانی اردوغان به طرز چشم گیری افزایش یافت که تحلیل کلیدهای واژگانی استفاده شده توسط او می تواند راهنمای جالبی برای تغییر افق های پیش روی او در زندگی سیاسی اش باشد.
اما اردوغان یک مشکل اساسی دارد و آن هم این که او تربیت شده محله کاظم پاشای استانبول است. او هنوز هم پس از سالها حتی در سالهای رو به سالخوردگی اش سرسختی و عنودی بچه های پایین شهر را در خود حفظ کرده است. او ذاتا نمیتواند خود را یک انسان سربه راه و حرف گوش کن ببیند و از این مسئله نیز می ترسد. این خصوصیت ذاتی به همان میزان که برای مردم کشورش و منطقه لذت بخش است اما چه برای شخصش و چه برای متفقین و کارفرمایانش همواره مشکل ساز بوده است. سرعت تحولات منطقه عربی اسلامی به طرز عجیبی افزایش یافت و طبیعتا آمریکا و اروپا فرصت لازم برای چانه زنی های سیاسی و ناز کشی ها و حتی تهدید های مرسوم سیاسی با اردوغان را نداشتند، اما اردوغان هم گویا قصد همسازی و هم آهنگی با آنها را نداشت. اردوغان نمی خواست که در تاریخ از او به عنوان مردی که درخشش دلارهای عربی و وعده های اروپایی چشمش را گرفت و وارد یک درگیری تمام عیار که تا مرز جنگ با همسایه خود ، سوریه هم پیش رفت شد و پس از شکست در آن به عنوان پیرمردی که دیگر وقت بازنشستگی شا فرا رسیده در برابر تمام جنایات غربی ها در کشورهای اسلامی سکوت کرد. او مانند یک نوجوان چموش و لج باز در حالی که تمام عیار در مساله سوریه به ساز دیگران معلوم الحال رقصیده بود در موضوع مصر بر سر آرمانهایی که ملت مصر برای آن خون داده بود و اکنون به دست آمریکا و اسرائیل ذبح میشد ایستاد. هر چه باشد او اردوغان است و نمی تواند همیشه موافق باشد. اما این مخالفت ها و لج بازی ها یک مسئله را آشکار کرد و آن هم ضعف عجیب بنیان های پیشرفت داخلی او بود. اردوغان در دو زمینه قافیه را به نارفیقانش باخته است: نیروی اداری و کادرسازی که قسم قابل توجهی از آنها بیش از آنکه چشم به بخشنامه هایی با سربرگ نخست وزیری داشته باشند گوش به پیام هایی از آمریکا دارند و مهمتر از آن اقتصادی که ریشه در سرمایه گذاری های خارجی دارد و به شدت از خارج از مرزهای این کشور یعنی دقیقا جایی که اردوغان نمی تواند با داد و بیدادهای همیشگی کاری از پیش ببرد دارد. بحران های سیاسی ۸-۹ ماه اخیر ترکیه و درگیری های اردوغان و گولن و افت و خیزهای ارزی و مالی همگی ظاهری از این کشمکش عمیق در داخل ترکیه است.
اگرچه اردوغان در هفته های گذشته یک رودررویی تمام عیار در برابر رخنه عظیم اداری در ساختار بروکراتیک کشور را تجربه کرده و البته تا کنون موفق بوده است اما در برابر مشکل دوم خود نیز کاملا آگاه است که دم به تله داده است و به این آسانی امکان رهایی اش از آن وجود ندارد.
مسعود صدرمحمدی
روزنامه شهرآرا مشهد
استفاده فراوان بردم
ممنون.