از حضور در سالگرد دانته خودداری کنیم!
یادداشتی که امروز در سایت تبریز بیدار منتشر شد.
...
نامش کبیرلینسکی است. چند دهه به هنر و فرهنگ کشورش خدمت کرده و حالا که روزهای پایانی زندگی کاری اش را در حال پشت سر گذاشتن است انتظار دارد بالاخره بعد از سالها خدمت، اجرای نقش های مختلف، نقش هایی که گاه اگر او نبود کسی دیگری نمی توانست یا نمی خواست که آن نقش ها را اجرا کند انتظار دارد تقدیری از او شود. در مراسمی از او برای سالها خدمتش تشکر و قدردانی کنند.
منتظر
است اما خبری نیست. بالاخره خودش به زبان می آید که بندگان خدا ما هم در
این مملکت زحمت کشیده ایم و خیلی از کسانی که دست اندر کار فعلی اند زمانی
ما برایشان حق استادی داشته ایم.
برایش مراسمی نمی گیرند اما یکی از همکاران دجلش که جای پسرش است دعوتنامه
ای به دستش می دهد برای حضور در سالگرد دانته، آن هم همراه با همسر به
عنوان مهمان ویژه.
کبیرلینسکی خوشحال است و همراه زن بدقلقش که برای شرکت در سالگرد دانته به
خودش هم رسیده به عنوان یک فرهیخته راه می افتد. اما... روز، ماه، و حتی
سالن مراسم دقیق است اما سال مراسم برای سال پیش است...
کبیرلینسکی را دست انداخته اند!!!
***
این گزارشی بود از داستان بلندی به نام «سالگرد دانته»(Dantenin yubleyi)
به قلم یکی از نویسندگان سرشناس جمهوری آذربایجان. در این داستان کبیرلنسکی
را دست انداختند و به جای قدردانی و تقدیر از زحماتی که البته شاید خیلی
هم مهم نبوده باشد در مقابل خانواده اش او را تحقیر کردند. این داستان
اگرچه داستان یک فرد است اما گاه در طولانی مدت امکان دارد برای یک نسل هم
اتفاق بیافتد. گاه ممکن است یک نسل سالها خون دل بخورد، از اولیات زندگی و
معیشتش بگذرد، دردها و زخم ها را به جان بخرد اما به هنگام بدرقه اش نه
برایش دسته گلی بیاورند و نه نامی از او یاد کنند. حال در این میان مشکل از
کبیرلینسکی است یا همکارانش؟!
اگر امروز در میان ستون نویسان نشریات و سایتهای مختلف تبریز و فعالان عرصه
فرهنگ و هنر استان نگاهی کنیم چهره های جدید فراوانند و چهره های قدیمی
کم. این یعنی این که نسلی جدید پا به عرصه گذاشته است و نسل پیشین یا میدان
را خالی کرده و یا کنار گذاشته شده است. نسلی که امروز فعال است و می
نویسد هم روزی به حکم قطعی تقدیر کنار خواهد رفت اگر کنارش نگذارند. یعنی
ما امروز همراه با گروهی از کبیرلینسکی ها زندگی می کنیم و فردا خود اعضای
گروه جدیدی از آنان خواهیم بود! در این جا دو نکته را می توان متذکر شد:
نخست آن که رفتار ما با کبیرلینسکی های اطرافمان چگونه است؟! برایشان
بزرگداشت و تقدیر می گیریم یا صرفا با دعوت از آنان به سالگرد دانته حس
احترام به پیشکسوتان را ارضا می کنیم؟ و اما مسئله مهمتر این که برای دوره
کبیرلینسکی بودن خود فکری کرده ایم؟! در هر حال ما جوانان نیز محکوم به
این تقدیر محتومیم و باید در آن روز که انتظار مراسم بزرگداشتی را برای خود
داریم باید بتوانیم با رویی گشاده به آنچه در پشت سرنهاده ایم نگاه کنیم.
شرط اساسی این سربلندی را باید در تاثیرگذاری و اثرآفرینی در روزگار فعالیت
دانست. باید بتوانیم در روزگاری که ما قلم را و عرصه فرهنگ را در دست
داریم تاثیری مثبت که امکان انتقال آن به نسل بعدی وجود داد بیافرینیم.
نگاه به آنچه که پیش از این انجام یافته است نشان می دهد که وضعیت فرهنگی و
فکری موجود استان شایسته آن چه که این استان می تواند و تبریز باید باشد
نیست. در تبیین این وضعیت ساده ترین راه و زودیاب ترین بهانه را در غیر
متخصص و ناکاربلد بودن مسئولان فرهنگی استانی و شهری قلمداد می کنیم، اما
واقعیت این است، زمانی که یک رئیس اداره فرهنگ استان پس از سالها فعالیت در
اصلی ترین منصب فرهنگی-هنری استان اصلی ترین فعالیت خود را برگزاری یک
همایش درجه دو کشوری اعلام می کند این گزارش گذشته از آن که سطح دید و نوع
فعالیت های او را روشن می کند، در عین حال نشان دهنده یک واقعیت نیز است و
آن این که فعالان فرهنگی و قشر زبده فکری استان و شهر نیز هیچ گاه نتوانسته
اند مطالبه ای درست و قوی از او داشته باشند. یعنی چنین مدیری با استفاده
از فضای امن مدیریتی ای که از سوی مخاطبانش نیز هیچ خطری آن را تهدید نمی
کرده است فعالیت نموده.
اما مسئله این جاست که چرا نسل فعال فعلی استان نمی تواند مطالبه ای به
هنگام، دقیق و قابل بازخواست از مدیران فرهنگی خود داشته باشد؟
با بررسی و رصد فعالیت های فرهنگی اعضای جبهه فرهنگی انقلاب عموما در کشور و
خصوصا در استان می توان چنین ادعا کرد که این جبهه از دو آفت اصلی در حال
زیان دیدن است:
- عدم دریافت تجربه تاریخی از نسل های پیشین
- عدم شناخت متقابل نیروهای یک جبهه واحد
در توضیح مورد نخست باید گفت این آفت مشکلی است که در طول سالها به
نوعی تمام بدنه مدیریتی و انسانی ما را به خود مشغول کرده است. ما هر گاه
که پای در میدان عمل می گذاریم چنان ادعا و عمل می کنیم که گویا پیش از ما
هیچ احدی در این عرصه فعال نبوده است و یا اگر بوده اند باید بدانند که ما
متفاوت از آنانیم. حال آن که واقعیت این است که هیچ تفاوتی بین نسل های
کنونی و نسل های پیشین فعالان فرهنگی وجود ندارد. – اصلترین دلیل این مسئله
را می توان در تداوم آفت ها و عدم تغییر شاخص های مثبت فرهنگی در سالهای
گذشته دانست.
نگاه به مساله تجربه پیشینیان و دریافت تجربه تاریخی را نباید با تاریخی
نگری و گیر افتادن در قید و بندهای اقدامات گذشته محور دانست بلکه مراد از
تجربه تاریخی در این نوشته کلیت انباشت فکری حاصل از تجربه های جزئی آحاد
مختلف نسل پیشین است. این تجربه بیش از آن که ناظر به عرصه عمل باشد ناظر
به عرصه اندیشه و گستره فکری است. به عبارت دیگر یک فعال نسل کنونی علاوه
بر آن که در عرصه عمل گرفتار عمده اشتباهات و غفلتهای نسل پیشین خود است،
در تعریف نوع دید و افق های پیش روی خود نیز نمی تواند فراتر از آن چه که
پیشینیان نگاه و عمل کردند ببنید و اقدام کند. این نیز نیست مگر به دلیل بی
توجهی به تجربیات نسل فعال پیشین و دعوت آنان به سالگرد دانته!
برای از میان برداشتن این آفت لازم است تا به صورت مداوم و ساختارمند
تجربیات و تعریف های نسل گذشته فعالان فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته و غیر
از دریافت و توجه به تجربیات آنان سعی شود مفاهیم کلی حاکم بر نوع تفکر
آنان به صورت انتقادی مورد بازشناسی قرار گیرد.
اما آفت دومی که در بالا یادآوری شد از فرط بداهت نیازی به تبیین ندارد!
نیروهای فرهنگی انقلاب گاه در یک شهر، در یک محله و در همسایگی هم زندگی می
کنند بی آن که خبری از هم، خبری از فعالیت های هم و برنامه های یک دیگر
داشته باشند. اساسی ترین آفت این بی خبری در نگاه نخست در مثل «آنچه خود
داشت ز بیگانه تمنا می کرد» بروز می یابد اما با دقت در کنش ها و واکنش
هایی که اکنون هم جبهه فعالان انقلاب را به خود مشغول کرده است می بینیم که
اصلی ترین آفت این عدم شناخت متقابل (تعارف) نیروها از هم مصداق حدیث
«الناس اعداء ما جهلوا» را فراهم می آورد. گاه چنان از هم غافل می شویم که
هم جبهه بودن یکدیگر و در یک خط بودن همدیگر را از یاد می بریم و چون به
صورت ناخود آگاهی به همدیگر نزدیک هستیم پس در اولین اقدامات به پاکسازی،
نزدیکترین موارد انحراف!!! – که دوستان خودی هستند- را مورد پاکسازی قرار
می دهیم. بی آن که به جنبه های اصالت فکری یک فعال هم گروه را مورد توجه
کنیم موضعگیری های مقطعی او را که جزء فروعات باید محسوب شود را عیار سنجش
خود در مورد خودی یا ناخودی بودن او میدانیم. آفت اصلی این نوع نگاه در
طولانی مدت آن خواهد بود که جبهه انقلاب از جذب نیروی انسانی جدید نیز
محروم خواهد شد. نیروی جدید تنها در شرایطی میتواند وارد یک سیستم شود که
آن ساختار دارای امنیت روانی باشد، حال آن که اعضای یک خط واحد در خوش
بینانه ترین نگاه در حالت تباین از هم قرار دارند.
با در نظر داشتن چنین آفاتی است که اکنون می توان به علت آروزی امام (ره)
برای آن که روحانیت کشور حداقل در سال تنها یک روز را فقط به اندازه خوردن
یک استکان چای در کنار هم بنشینند رسید.
اما صد حیف که حتی آن مرد انقلابی قرن هم در رسیدن به این آرزوی خود ناکام ماند!!!